لطف کن واز اسمان،شهد ببار ای صنم یاد توام چو بیکران خار مدار ای صنم من به گمان عشق تو شب به سحر نمی برم روزن نور بر منی کج مگذار ای صنم چشمه کوثر من و اب حیاط جان و دل باز در این دیار هم باز قمار ای صنم گر که بیابم از تو من هر صله ای نشانه ای می کنم از برای تو گرد و غبار ای صنم عشق به تو به سر شود ناز تو را به جان دهم ...
اينو در گوشت مي گم ، يه رازه چادرِ گلداره سرت چه نازه چه كسي اين چادرو دوخته برات فكر مي كنم ، اين چادره نمازه نه سالگيت ، مباركه نازنين مانند گلها شده اي ، بر زمين ...